توصیههایی برای ارتباط صحیح با فرزندخواندگان
به گزارش روابط عمومی سازمان جهاددانشگاهی خراسان رضوی، دکتر آزاده عطاری، در رابطه با جامعه و فرزندخواندگی، اظهار کرد: در جامعه ما فرهنگ فرزندخواندگی وجود ندارد و بچههای فرزندخوانده نمیتوانند موضوع فرزندخواندگی خود را در جایی مثلا جمع دوستانه مطرح و راجع به آن صحبت کنند.
وی افزود: باتوجه به مسائل اقتصادی اخیر، افزایش جمعیت حاشیهنشینی و رهاکردن فرزندان در حرم مطهر، شمار ورودی فرزندان بیسرپرست در بهزیستی خراسان رضوی افزایش یافته است و با توجه به این موضوع، قصه فرزندان رهاشده و تحت حمایت در مشهد جدیتر از سایر شهرهاست.
تروماتولوژیست خُبره برای رسیدگی به آسیبهای جدی این فرزندان نداریم
این دکترای روانشناسی با اشاره به اینکه «این کودکان بیسرپرست پس از رهاشدن وارد شبهخانوادهها میشوند»، تصریح کرد: کار شبهخانوادهها و مددکاران این است که گذشته این فرزندان را پیگیری کنند. ما یک تروماتولوژیست خُبره برای رسیدگی به آسیبهای جدی این فرزندان نداریم، کودکی که برایش پنج تا 6 کودکآزاری صورت گرفته است، بسیار آسیب خواهد دید. کودکی که هنوز نمیتواند قلم دستش بگیرد، آسیبجدی دیدهاست، یکی از دلایل این اتفاق، عدم وجود ساختاری برای درمان این افراد است.
بهزیستی ابزارهای دقیق نظارتی ندارد
وی ادامه داد: ساختار جدی برای درمان این افراد طراحی نشده و مواردی را داشتهایم که هیچ نظارت دقیقی از سمت بهزیستی وجود نداشتهاست. این بچه تحت عنوان بچه بهزیستی بزرگ میشود، اما نظارت دقیق و جدی بر فعالیتهای مددکاری نیست. با توجه به سابقه همکاری 9 سالهام با بهزیستی، بهزیستی ابزارهای دقیق نظارتی ندارد. شبهخانودهها لطف میکنند و بچههای بهزیستی را میگیرند، اما ابزارهای نظارت بر روی این افراد دیده نمیشود.
عطاری با بیان اینکه «نظارت جدی در مسائل روانشناسی کودکان نیست»، تصریح کرد: تا جایی که من میبینم، تنها یک روانشناس که اکثرشان کارشناسی دارند پیش فرزند میآید و دو هفته بازیدرمانی میکند و این کار اصلاً پاسخگوی ضربه جدی که بچه دیدهاست، نیست.
بچهای که بیشترین آسیب را دیده است، کمترین خدمات درمانی را دریافت میکند
این روانشناس و استاد دانشگاه، خاطرنشان کرد: یکی از معضلات شبهخانواده و مددکاران، وجود مربیان با حقوق بسیار پایین است که استخدام میشوند. فردی که خودش به خاطر مشکلات مالی این شغل را انتخاب کردهاست، جای مادر بچه میشود. مراقبانی که مدام هر 12 ساعت عوض میشوند و بچهای که بیشترین آسیب را دیده است، کمترین خدمات درمانی را دریافت میکند.
وی با بیان اینکه «این کودکان شاید در شبهخانوادهها آسیبهای جدیتری ببینند»، گفت: مربیانی که مدام عوض میشوند، نمیتوانند آن دلبستگی لازم را ایجاد کنند. بر روی شیوههای تربیتی نظارت جدیای وجود ندارد. اخیراً مسؤلان دلسوزی وارد کار آمدهاند. در بهزیستی تک افراد دلسوز داریم، اما آیا دلسوزی یک فرد میتواند یک سیستم را درست کند؟ سازوکارها کافی نیست.
رهاشدگی یک تروماست
عطاری با اشاره به اینکه «مسائل روانشناختی به مراکز سپرده شده و فقدان آموزش و نظارت بر فعالیتهای روانشناسی بسیار دیده میشود»، عنوان کرد: درصد کودکانی که از پیشینه آنها اطلاعی نداریم، بسیار کم هستند. بچهای که از پیشینهاش اطلاعی نداریم روشهای درمانی متفاوتی دارد و رهاشدگی یک تروماست. حداقل کاری که میتوانیم در این زمینه انجام دهیم، رسیدن به ترومای رهاشدگی است.
وی ادامه داد: تیم مددکاری مراکز باید به شدت قوی باشد، مددکاری در شبهخانواده مهمترین نقطه است که اطلاعات را جمعآوری میکند. در این زمینه افراد دغدغهمند نیازمندیم. این شعل نه جایگاه اجتماعی دارد و نه حقوق کافی داده میشود، فرد باید به این موضوع بسیار علاقه داشته باشد تا وارد کار شود که این آمار پایین است.
این دکترای روانشناسی با اشاره به اینکه «در دنیا روشها و برنامههای درمانی پیشرفتهای وجود دارد»، تصریح کرد: در دانشگاهی مانند آکسفورد که یکی از مراکز جهانی روانشناسی است، بر روی تمام این موضوعات مطالعات پیشرفتهای انجام میشود. مرکز دانشگاهی، مخصوص مطالعه و پیداکردن راههایی است که بتوانیم به بچههای در معرض آسیب کمک برسانیم.
برخی روانشناسان کودک، در پی کسبوکارند
وی افزود: در ایران هیچ شاخه دانشگاهی، مرکز پژوهشی و جایی برای مطالعه و بررسی آسیبهای اجتماعی کودکان وجود ندارد. افراد دلسوز بسیار داریم، اما تخصص کافی نداریم. یک مرکز پژوهشی که به صورت ساختاریافته در این زمینه طرح پیشنهاد بدهد در ایران وجود ندارد. کسانی که در این زمینه متخصص میشوند، روانشناس هستند و حوزهای است که میشود از آن خوب پول درآورد. پژوهشگری درآمد خوبی در کشور ندارد، برخی روانشناسان کودک، بیشترکسبوکار راه انداختهاند و بازار خوبی دارند.
عطاری با بیان اینکه «مدیریت نگهداری برای سازمان بهزیستی سخت است»، گفت: گزینه فرزندخواندگی برای حل این مسئله بسیار خوب است که کودک به خانوادههای سالم برود. در دیگر کشورهای دنیا این قصه فرق دارد و زن و شوهر خانهشان را به Foster home (=خانهای که زیر نظر یک زنوشوهر است و از کودکان بیسرپرست نگهداری میکنند) تبدیل میکنند و تعامل آنها با فرزندخواندگان، مادرپدر- فرزندی است.
فرزندخواندگی آسیبها را کم میکند
وی افزود: چیزی که آسیبها را کم میکند، فرزندخواندگی است. از آنجاییکه در این زمینه دانش عمومی و فرهنگ عمومی وجود ندارد، چند اتفاق میافتد؛ در ایران جا افتاده است که فرزندخواندگی سخت است، درحالیکه به این صورت نیست. برای عموم مردم شفافسازی نشدهاست که چه کسی میتواند فرزندخوانده بگیرد و چقدر زمانبر است.
عطاری با اشاره به اینکه «ما باید روند فرزندخواندگی را تسهیل کنیم»، گفت: این امر از آنچه که مردم فکر میکنند، راحتتر است. مسئله دوم این است، بیشتر کسانیکه فرزندخوانده میگیرند، بچه ندارند و اغلب دنبال بچه شیرخواره هستند و از قشر کمبرخوردار جامعهاند. بچهنداشتن در درون خانوادههای آنها عیب محسوب میشود و این فرهنگ به جایی نرسیده است که افرادی که به سطح مالی خوبی رسیدهاند و بچه دارند هم میتوانند فرزندخوانده بگیرند.
در خارج از کشور بچه به راحتی میگوید من یک فرزندخواندهام
مشاور مرکز روانشناسی و مشاوره جهاد دانشگاهی خراسان رضوی با بیان اینکه «در کشورهای خارجی، یک بچه با خیال راحت میتواند بگوید، من فرزندخواندهام»، عنوان کرد: در ایران کمتر میبینیم خانوادههایی که تمکن مالی خوبی دارند، اقدام به گرفتن فرزند از بهزیستی میکنند. فرهنگسازی وجود ندارد، اگر هزینه درمان یک بچه را فقط تقبل کنید، به سلامت روان و بازگشت یک انسان به جامعه کمک کردهاید. این فرهنگسازی برای قشر متوسط رو به بالا ایجاد نشده است.
مردم در زمان انتخاب کودک، به ظاهر بسیار اهمیت میدهند
وی با بیان اینکه «مردم در زمان انتخاب کودک، به ظاهر بسیار اهمیت میدهند»، خاطرنشان کرد: در این موضوع هم، خوشگل، خندان، شاد و سرحالبودن کودک را مهم جلوه میدهند. اگر من یک توانمند هستم، بهتر است یک بچه آسیبدیده را به عنوان کار خیر به فرزندخواندگی قبول کنم.
بهترین سن مطلعشدن فرزند از فرزندخواندگی 3 تا 5 سالگی است
این دکترای روانشناسی با اشاره به اینکه «فرزندخواندهبودن در جامعه عادی نشده و تصویر خوبی از آن در جامعه نیست»، اظهار کرد: ابراز حقایق را به سنهای بالا موکول میکنند که این مسئله دچار آسیبهای زیادی به فرزند میشود. بهترین سن، ۳ تا ۵ سالگی است که فرزند بداند فرزندخوانده است. در این زمینه فرهنگ و آموزش وجود ندارد و از گفتن این حقیقت به کودک هراس دارند.
وی افزود: در آموزشوپرورش به بچههای دیگر در مورد فرزندخواندگی آموزش داده نمیشود و محتوایی از سمت بهزیستی به آموزشوپرورش داده نشده است. این آموزشها باعث میشود، بچه توأم با شرم زندگی نکند. باید جامعه، آموزشو پرورش و بهزیستی همکاری داشته باشند و برای آموزش پیغام داده شود.
عطاری با اشاره به اینکه «توصیههایی برای علاقهمندان به داشتن فرزندخوانده وجود دارد»، اظهار کرد: اگر بچه را گرفتند خیلی به این موضوع اشاره نکنند که تو شانس آوردی که این زندگی را به دست آوردی یا از آنطرف، به این نکته نپردازند که پدر و مادرت خیلی تو را دوست داشتند، اما نتوانستند از تو نگهداری کنند؛ این گفتمان، کودک را آسیبپذیرتر میکند.
در خانه مکرراً باید در مورد فرزندخوادگی صحبت شود
وی ادامه داد: اگر کودک در مورد گذشته خودش سؤالی کرد باید بگویند، ما نمیدانیم پدرومادرت چه احساسی نسبت به تو داشتهاند، احساس بچه و خانواده قبلی را به او القاء نکنند. در خانه مکرراً باید در مورد فرزندخوادگی صحبت شود. اصلاً درست نیست که مسئله را در سکوت جلو ببریم و حتما باید به این مسئله بپردازیم.
حق دانستن را نباید از کودک محروم کنیم
عطاری با اشاره به یکی از دلایل گفتن حقیقت به فرزند، عنوان کرد: حق دانستن را نباید از کودک محروم کنیم. بچهای که از کودکی حقیقت را میداند، در یک بستر امن بزرگ میشود. ممکن است برود و پدرومادر زیستیاش را ببیند، اما اتفاقی نمیافتد و از خانواده جدا نخواهد شد.
وی خاطرنشان کرد: اگر کودک را از حق دانستن محروم کنیم، بیشترین چالش در نوجوانی اتفاق میافتد در موارد عکس، ارتباط عمیق و سالم با خانواده، آگاهی از حقیقت، توانمندی بیشتر، پایههای هویتی محکمتری خواهد داشت. در کتاب من یک فرزندخوانده هستم، آدمهای موفق فرزندخوانده را به صورت یک کتاب درآوردهاند. در این کتاب شخصیتها، قطعا آسیبهایی دیدهاند، اما پایههای هویتیشان را بنا کردهاند و آدمهای موفقی شدهاند.